(هنر) از ترکیب {هان + هر) ساخته شده است.
(هان) یک واژه بنیادین در زبان بشر است که بمعنی (آگاهی داشتن / آگاه بودن / هشیار بودن) است.
اکنون برای اینکه مطمئن شویم که واقعاً این واژه متعلق به زبان بشر هست یا نیست، طبق دستور زبان بشر، آن را وارونه میکنیم تا ببنیم که آیا معنای آن هم وارونه خواهد شد یا نه؟
(هان = ها = آگاه) Ж (ناه = نه = ناآگاه).
(هان) بمعنی (آگاهی داشتن / آگاه بودن / هشیار بودن) در زبان فارسی عامیانه بجای کلمه (آری / بلی) بطور گستردهای بکار میرود؛ البته در بسیاری موارد به (ها) خلاصه میشود اما در جمع، بمعنای اعلانِ آگاه بودن است.
■ (هنرمند) کسی است که همه چیز را در چارچوب منطق بشری بداند
(هنرمند) کسی است که همه چیز را در چارچوب منطق زمینی (نه آسمانی) بداند و بتواند آنها را به اثبات برساند. علم یک هنرمند بر مبنای تقلید و یا آنچه شنیده و خوانده است نیست، بلکه به کمک شعور خود، قادر است آنچه شنیده و خوانده است را (به درستی) تصدیق یا رد کند.
به عبارت دیگر، علم یک (هنرمند) بر اساس تجربه نیست؛ یعنی پیش از آنکه چیزی را تجربه کند، میداند که عاقبتِ آن امر چیست. پس یک هنرمند ممکن است دگماتیک بنظر برسد، اما باید دید که در این میان، قاضی کیست؟... اگر قاضی، همین دانشمندها باشند، میتوان گفت که اینها در عصر خودشان، همهٌ حکماء و علماء و حتی انبیاء را تکذیب کردند، و اگر توانستند، آنان را کشتند، و نهایتاً اگر نتوانستند و مجبور شدند ایمان بیاورند، دین آن پیامبران را در قالبِ ژنِ خود ـ و در قالبِ فهم خود ـ و در قالب خواست خود تعریف کردند و به مردم تزریق کردند... وگرنه ـ انبیاء ـ در موارد اصولی و اساسی، هیچ فرقی بین گفتارشان نیست؛ مگر در اموری که در جوامع شان هادتر بوده و روی آن امر، تأکید بیشتری داشتهاند؛ اما میبینیم که امت هایشان خیلی با یکدیگر اختلاف دارند ـ چرا؟ ـ برای آنکه آن امت ها، آن دین را بنا به خواست و امیال ژنتیکِ خودشان تعریف و تحریف و ترویج کردند...
(آرتیست) یک کلمهٌ آریائی است که در میان زبانهای فارسی و هند و اروپائی مشترک است. این کلمه در زبانهای اروپائی (در معنای اصلی خود) رواج بیشتری دارد؛ اما در زبان فارسی صراحت خود را از دست داده و فقط در برخی ترکیبات بجای مانده است. با این وجود (آرت) یک کلمهٌ فارسی نیز هست و ما حق داریم آن را مجدداً در معنای بدوی آن بکار ببریم.
در هر حال، فارغ از مثبت بودن یا منفی بودن افراد، هیچگونه (خواننده، بازیگر یا نقاش) را نمیتوان (هنرمند) نامید زیرا (هنرمند) بمعنای (حکیم) است؛ پس تنها خوانندگان و بازیگرانی را میتوان (هنرمند) نامید که (حکیم و فیلسوف) هم باشند.
وانگهی، اگر مطربانِ مُفسد هنرمندند، و خوانندگانِ مُصلح نیز هنرمندند، پس تکلیف (هنر) چیست؟... آیا (هنر) یک قابلیت مثبت است یا منفی؟ اگر مثبت است، پس چرا منفیها را (هنرمند) مینامید؛ و اگر منفی است، پس چرا مثبتها را نیز (هنرمند) مینامید؟... آیا بهتر نیست که تکلیف خود را با اینگونه هرج و مرجهای فرهنگی روشن کنید؟